صمد چيني فروشان
به گزارش منتقد تئاتر" مهر"، درطول تاريخ ادبيات نمايشي آثارفراواني را مي توان يافت كه درآن ها زندگي يك شخصيت مهم سياسي ، علمي ، مذهبي ، هنري و... دستمايه نگارش متن هاي دراماتيك قرارگرفته است.
ازسه گانه اديب شهريارتا پرومند وسيزيف ، ازژوليوس سزارتا هنري ششم ، ازآتيلا ( كرفي ) تا اسكندر( راسين ) ، ازماري استوارت تا دوشيزه اورلئان ( شيلر ) ، ازمرگ دانتون ( بوشنر) تا آندروماك ( راسين ) ،ازآرش واژدهاك ( بيضايي ) تا رستم وسهراب وشيرين وفرهاد ( پري صابري ) و... حالا كه زكريا رازي ( عبدالحي شماسي ) دراين متون يا شخصيت مورد نظردرقالب " كهن الگوي قهرماني وپهلواني " مورد توجه بوده ويا وسيله اي براي نقد وبازنگري يك تاريخ يا يك ايدئولوژي ويا خصلت بشري يا بازمان منطبق شده اند وبه مثابه مظاهربيداد وقدرت ، ايمان وعشق خرد يا جعل حقيقت و... به گونه اي پنهان ونمادين بازكاوي شده اند ويا وسيله پرداخت درام هايي بوده اند كه درآن ها وجه زيبا شناختي ولذت دراماتيك وهمذات پنداري مخاطب با قهرمان درجهت تعالي يا تنبه روحي ورواني وجه غالب بوده است .
دراين قبيل آثاركه درتاريخ ادبيات نمايشي فراوانند هنرتئاتروقواعد شناخته ومتداول آن ويا قواعد برساخته درك هنري تازه ونوظهورهنرمند محوروبنيان مستحكمي براي روايت زيباشناختي ويژگي هاي شخصيتي ، زندگي نامه يا وقايع دوران زندگي ومرگ شخصيت قرارگرفته است دراين آثارگاه قالب كلاسيك ومحتوا درتعاملي پويا ودراماتيك برهم ديگرمنطبق شده اند تا ضمن فراهم كردن " دروغ هايي ديدني وخواندني " كه گاه همين امروزنيزارهرواقعيتي واقعي ترجلوه مي كنند به گفته ژان كلودكارير، ازجانب آدمياني كه مدعي اند همان اشخاص هستند ويا " آن دوران را زندگي ودرك كرده اند نقل شوند وما را به مشاركت فرا به خوانند وگاه قالب روايي غيركلاسيك درتعاملي هدفمند با محتوا قرارگرفته است تا نه احساسات وعواطف مخاطب كه قواي فكري وانديشه اي اودرراستاي معين برانگيخته گردد .
مبناي عمل وحركت اين آثارتاريخ وروايت هاي تاريخي داستان هاي مكتوب روايات شفاهي قصه ها وافسانه هايي بوده اند كه ضمن عبورازصافي ذهن خلاق وزيبايي آفرين هنرمند ودرآميختن با قوه تخيل اودرهيئت تازه تروروزآمدتر( بسته به زمان نگارش ) ويا درهيئت كهن واصيل ظاهرگشته اند وچه بسيارتماشاگران را برسرنوشت تراژيك خويش گريانده اند ويا به احساس تاسف واداشته اند شخصيت هايي اساطيري وافسانه اي وتاريخي كه تراژدي هاي كلاسيك ايشان را موجوداتي منفرد ومستقل وخود مختارتوصيف كرده اند كه هيچگاه دراعماق ذات خود ازواقعيت هاي بيروني متاثرنشده اند وتراژدي هاي بورژوازي ايشان را تابعي ازمحيط معرفي كرده اند كه تحت سلطه وجاذبه آن دست به عمل زده اند آثاري كه دربرابرآن ها مخاطبان چه بسيارگريسته وازعواطف مشابه تخليه گشته اند وچه بسياربه سرنوشت تلخ وتاسف بارقهرمانانشان به ديده عبرت نگريسته اند ويا با مشاهده ودرك حقايقي متعالي تر، درباره خود وجهان خويش به انديشه نشسته اند .
اين پديده يعني تاليف اثردراماتيك براساس قصه ، داستان ، افسانه وروايت ها وحقايق تاريخي را مي توان درچارچوب هنراقتباس مورد بازكاوي وتحليل قرارداد وازاين طريق درس هاي عبرت آموزبسياري هم درحوزه اقتباس براي تئاتروهم درحوزه شناخت وفهم نقش تخيل وجهان بيني نويسنده ودربازپرداخت نمايشي واقعيت هاي تاريخي وداستاني مي توان فراگرفت .
دريك مطالعه تطبيقي ميان خيل متنوع آثاراقتباس شده براي تئاتر( آثاري كه محورپرداخت كنش دراماتيك وطرح وپي رنگ داستان نمايش درآن ها ، شخصيت هاي علمي ، هنري ، تاريخي ، داستاني يا افسانه اي بوده است ) درحوزه كاربرد اصول ومتون اقتباس چند نكته بنيادي قابل استخراج وبررسي است كه مهم ترين آن ها " فن چه گفتن وچگونه گفتن " است . اينكه نويسندگان آثاري كه موضوع مورد بررسي خود را شخصيت هاي واقعي قرارداده اند ازتوسل به تاريخ يا زندگينامه اشخاص واساطيرچه هدفي را تعقيب مي كرده اند وكدام مضامين يا درون مايه ها را شايسته بررسي دراماتيك يافته اند يعني " چه گفتن" كليدي ترين مسئله قابل بررسي دراين قبيل اقتباس هاست كه مسئله " چگونه گفتن " را درپس خود به عنوان وسيله بيان درپي مي آورد يا به عبارت ديگراين " چه گفتن " است كه الگوي ساختاري وزباني متن واجراي نمايش را پي مي افكند وتعامل پوياي اين دومقوله است كه راه را براي زنده نمايي وقابل لمس شدن وحتي معاصرسازي شخصيت تاريخي درهردوره اي فراهم مي كند .
به گزارش منتقد تئاتر" مهر"، عبدالحي شماسي كه ازمدرسين با سابقه نمايشنامه نويسي است وتجربه هاي متنوعي درزمينه درام نويسي داشته است وازنقش محمدي وكارسازدوپرسش اساسي درام يعني " چه گفتن وچگونه گفتن " وچگونگي حل وفصل اين دو درروند خلق نمايشنامه آگاه است ، درزكرياي رازي كوشيده است ازطريق شرح وقايع مهم زندگي اين دانشمند ازسويي مخاطبان خود را با ويژگي هاي شخصيتي ودستاوردهاي علمي اوآشنا كند وازسوي ديگرنقبي به واقعيت هاي اجتماعي وفرهنگي زمان اوبزند اما درپس اين رويكرد روايي همچنين علاوه براحساس ضرورت به اداي دين هنرتئاترنسبت به مشاهيرعلمي وفكري مي توان نوعي ازاخلاق گرايي عرفاني را نيزبه صورت آشكارمشاهده كرد كه مي كوشد مخاطب را نسبت به حقايق وجود ومفاهيم مرگ وزندگي وپاداش ومكافات آخرت به تفكروادارنمايد .
وهمين تنوع موضوعي ودرون مايه اي نمايشنامه زكرياي رازي را به دليل دوگانگي ذاتي نهفته درخود كه گستره متفاوتي ازساخت مايه هاي دراماتيك ( ازواقع گرايي تا سمبوليسم ) را ضروري مي كند گرفتارپارادوكسي آزاردهنده كرده است: دربخش بازنمايي زندگي علمي واجتماعي زكرياي رازي ، تكيه گاه مولف روايات تاريخي بوده است كه بي هيچ كم وكاست درمسيرروايت نمايشي ، بازگومي شوند وتعمد اثرنيزبه محدوده بازروايي اطلاعات موجود دركتب وداستان ها خلاصه مي شود ( هرچند درروايت وبازنمايي آن ها ازقالب نمايش شرقي بهره گرفته كه با نوعي سياليت وپيچيدگي معمول وشناخته شده همراه است ) .
اما دربخش آموزشي - اخلاقي وعرفاني روايت تكيه گاه اثرومولف درهردوحوزه متني واجرايي ، رويكرد سمبوليستي ونوعي قالب روايت نماد پردازانه اي است كه مي كوشد ازطريق طرح مباحث رمزآميزونمادين ( هم دركلام وهم درعمل نمايشي ) ذهن مخاطب را نسبت به حقايق حيات وآخرت آگاه سازد .
به گزارش منتقد تئاتر" مهر"، نمايش با مرگ سمبوليك وبازگشت دوباره نمادين زكرياي رازي به زندگي آغازمي شود وداستان درفضايي تيره وغم بار( گورستاني متروكه - نماد تاريخ وزماني دوروفراموش شده ) ادامه مي يابد . اين ورود سمبليك به روايت وآن ايستايي وثبات ( درمكان وفضاي گورستان ) ونيزوجود نشانه هاي بسيارديگرنظيرگوركن ( كه نقش فرشته مرگ را نيزبرعهده دارد ) روح سرگردان كعبي ( وزيرمنصوربن اسحاق ساماني ) كه سيزيف وارتابوت گناهان خويش را برپشت مي كشد دركنارآواها ونجواهاي ملتمساني كه وحشت زده به اين سووآنسوي صحنه مي روند و... همگي حكايت ازانتخاب قالب بياني ويژه اي دارند كه با نام سمبوليسم مي شناسيم كه با استفاده استعاري ازواژه كيمياگر، نماد گورستان ، اسطوره فرشته مرگ وچندين نمونه سمبليك ديگركه ازويژگي هاي زباني وساختاري اين سبك است مورد تاكيد قرارگرفته است . نمايشنامه زكرياي رازي دقيقا ازهمين وضعيت دوگانه وپارادوكسال است كه ضربه مي بيند هرچند به ظاهر نقطه قوت متن نيزدريك نگاه غيرمسلح همين جنبه دوگانه آن است .
درويژگي هاي درام هاي سمبوليستي گفته اند :
1- درام هاي نماد گرايانه مي كوشند ازواقعيت بهانه اي براي ورود به جهان مقولات ذهني وطرح رمزورازحيات فراهم كنند .
2- ازنماد واستعاره ورمزواسطوره استفاده مي كنند تا پرده ازرازهاي زندگي برگيرند .
3- ازمستقيم گويي طفره مي روند تا برصحنه نمايش حالتي روحاني جاري سازند كه به مكاشفه رازهاي زندگي كمك مي كند .
4- ازعيني نمايي وتاريخي گري مي گريزند تا حالتي روياگونه به صحنه بدهند .
5- دراين آثارهرواژه وهركلمه ارجاعي است به رازورمزي درباره زندگي ومرگ ومسايل بنيادي حيات .
6- ازپيچيدگي هاي تعمدي درانتخاب نمادها بهره مي گيرند تا درك معناي متن وكشف رمزهاي آن را به تاخيربياندازند .
7- بيشتربه تصويروحركت متكي اند ونقش فضا ونورو موسيقي درآن ها ازكلام بيشتراست .
8- نقش كشمكش دراماتيك وكنش هاي اوج گيرنده وتنش زا درآن ها به حداقل مي رسد كه ساختماني " ايستا " را به آنها تحميل مي كند .
9- شخصيت دراين آثارتك بعدي وفاقد ابعاد رئاليستي است وحال مفاهيم استعاري ومجرد است.
واين ها همان ويژگي هايي است كه درنيمه سمبليك اثر( زكرياي رازي ) عبدالحي شماسي قابل رديابي ومشاهده است . فضاي نمادين آغازنمايش ، گفت وگوي رمزآميزوروياگون گوركن ومحمد ( زكريا ) كه ميان واقعيت وفانتزي ورويا درنوسان است وتشخيص يكي ازديگري امكان پذيرنيست . پيدايي ناگهاني كعبي وخواهرزكريا ( روشنك ) درفضاي گورستان وشرايط ماوراء الطبيعي كعبي و... اشارات رمزآميزروشنك به ميهماني ايي كه براي زكرياي رازي تدارك ديده شده است حضورثابت دكورومكان نمايش گردش هاي نمادين آنان حول محوري ثابت كه هربارنيزبه توطئه اي ثابت مي رسند ( چندبارزكريا به اين واقعيت معترف مي شود ) وبازنمايي هاي رمزآميزكه چرخش هاي خيالي وغيرواقعي ميان واقعيت ورويا را ممكن مي سازند . و... همگي اشارات آشكاربه وجه سمبليك ساختارومحتواي اين بخش ازنمايش دارد كه تماما نيزفعل به فعل توسط كارگردان تعقيب ورعايت مي شوند اين وجه نمايش درتقابل جدي ( هم درحوزه معنايي وهم درحوزه ساختاري ) بخش هاي بازنمايي شده زندگي واقعي وپيش ازمرگ زكرياي رازي قرارمي گيرد كه درآن بي هيچ رمزوكنايه واستعاره اي حقايق ودقايق زندگي واقعي زكرياي رازي روايت ودرقالبي رئاليستي بازتوليد مي شوند وبحران ارتباط مخاطب وصحنه درخصوص اجراي صحنه اي اين نمايش نيزريشه درهمين پارادوكس بينشي وساختاري دارد .
اما مجيد جعفري ، كارگردان نمايش كه تمام تجربه وامكانات صحنه تالاروحدت را درخدمت تعين بخشي به متن نمايش گرفته است نه تنها قادرنبوده است ازطريق تقويت بارسمبليك نمايش به اين تضاد وتعارض ساختاري پايان بخشد بلكه پارادوكس دروني آن را نيزآشكارتركرده است . حذف پاره اي ازديالوگ هاي زكرياي رازي وروشنك ، استفاده ازبازيگرجايگزين درروايت دقايق واقعي زندگي زكريا رازي ، بهره گيري ازنوروسايرامكانات رويا آفرين صحنه نمايش به عوض دستگاه هاي دودزا كه به جاي فضا سازي فانتاستيك عملا راه خيال پروري را برذهن مخاطب مي بندند حذف تاكيدات غيرضروردرخصوص كشفيات ويافته هاي محمد زكريا رازي ، افزون برنمادها ونشانه هاي رمزآميزي كه مسئله رابطه قدرت با علم وهنررا مورد بازكاوي قرارمي دهد زمينه هاي ذهني وعين آن نيزدرنمايشنامه فراوان بوده است حداقل دخالت هايي بود كه اگرازسوي كارگردان صورت مي گرفت نمايش زكرياي رازي را به اثربه ياد ماندني وقابل توجيه بدل مي كرد .
"صمد چيني فروشان"
مدرس تئاتر و عضو كانون منتقدين تئاتر ايران
نظر شما